سلام بهار....سلام زندگی
سلام بهار....سلام زندگی سلام دختر گلم
بالاخره این سال تحویل شد وروزاگذشت ومام برگشتیم خونه....اینم ازمرخصیه دوهفته ای...که اولش باسفر به تهران ورفتن به خونه ی عمه جون لیلا شروع شد وآخرش هم باخدافظی ازهمه
راستش خیلی خسته شدم
بااینکه درحال حاضر آدم زنده تواین شهرک به حداقل رسیده...مخوصا اینکه هنوزخاله جونا برنگشتن ومن تنهام اما چون توخونه ام راضی ام...
ازروزیکه اومدیم خونه...مدام مشغولم وباوجودوروجکی مثل تو کارکردن دست تنها میشه سخت ترین کاردنیا...
سشتن لباسا...بسته بندی کردن سبزی...حموم کردن تو...جابه جاکردن وسایل چمدون...حاضرکردن غذادرکنارهمه ی این کــــــــــــــــــــــــــــارا که دیگه اخرشه...
بگذریم
خب اینم سال 93واولین عید دخملم..سناخانوم وارد یازده ماهگی شده ودیگه چیزی به یه سالگیش نموده...خوشحالم که داری بزرگ میشی باخودم قرارگذاشتم امسال هرجایی که رفتیم ازتووهفت سین اون خونه عکس بندازم اما یا یادم میرفت...یاتونمی ذاشتی...یامشغول خوردن بودم...یاحسش نبودواسه همین فعلاهیچ عکسی بالباس اولین عیدت نداری...
عیدامسال برای من باهمه ی سالها فرق میکرد دل ودماغ توضیح ندارم اما ازداشتن توخوشحالم بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنهایت
کارای جالب تو تواین مدت:
_ وقتی کسی بهت عیدی میده خیلی بادقت نگاش میکنی وترجیح میدی همون شکلاتتوداشته باشه تااینکه بخوای اونوبندازی وعیدی بگیری!
_ این روزاهمش درحال رقصیدنی مامان جان خسته هم نمیشی وتواین کار ید طولایی داری...حتی وقتی دارم پوشکتوعوض میکنم درحال دراز کشیده هم میرقصی...دیشب بابایی بس که خندید اشکش دراومد
_ جدیدافوق العــــــــــــــــــــــــــــاده لجبازشدی وقتی یه چیزی رومیخوای یعنی واقعا میخوای وحرص میکنی وجیغ میزنی ازاین بابت خیلی نگرانم نمیخوام این لجبازی ها روت بمونه
_ هنوزموفق به راه رفتن نشدی...نمیدونم چرامیترسی دستمونو ول کنی وترجیح میدی چاردست وپابری
_ جالب تراینکه بوس دادنم یادگرفتی وکلا منظورمونوازکلمه ی بوس میفهمی هروقت بهت بگم بوس بدم صورتتومیاری جلو همینطورهروقتم بگم کسی روببوس دهنتوبازمیکنی وباکله میری توصورتش
_ یه کلمه هایی میگی که هنو درست مشخص نی منظورت ازگفتن این کلمه هاچیه ینی یه جورایی ایهام داره
مَ مَ مامان؟ مه مه؟
بی دِ بده؟ یایه نوعی ازنام آوا ها که تومدام اونوتکرار میکنی
بی بی بی بی بی ...اینم که آوازمخصوصت وقت بازی بایه شی حالا هرچی میخادباشه
ام عمه؟ مه مه؟
اینم عکسای این مدت
ترس عجیبت ازگل!
فضولی های شیطونکم
اولین عکس دخملی وپسرعمه مهدی خونه عمه لیلا ...اختلاف سنی روببینید توروخدا!
اینم جنگل کردکوی...جای مخصوص منوبابایی که دوران عقدمونو همیشه اونجامیرفتیم
اینم تقویم های دخترم که خاله زینب جون زحمتشوکشید
