یه عالمه غیبت
توجه :این پست باتاخیرچن ماهه آپ شده
سلام دخترم....
میخام از روزهایی که گذشت برات بگم
دخمل نازودوست داشتنیه من درحال حاضریک سال و7ماه و5 روزشه...تواین مدت اتفاقهای مهمی افتاده درواقع باید بگم این روزها هرلحظه درحال تغییری...دیگه کاملا سعی میکنی همه چیو طوطی وارتکرار کنی حتی کلماتی ک برای اولین بارازتلوریون میشنوی تکرارشون میکنی....هوشت توی کاراواقعا تعجب برانگیزه!
بالاخره موفق شدم تو روز1 دی 93 رفیق گرمابه وگلستانتو ازت بگیرم وبسپرم به پیشی....بعله دیگه منوبابایی تویک عملیات انتحاری موفق شدیم توروازپستونکت جداکنیم وخداروشکر الان6 روزه ک پاکی...ترک توازاین پستونک واسه من یه معضل غیرقابل حل بود که خوشبختانه حل شد.
یه مستندخارجی دیده بودم که توش میگفت وقتی بچه اونقدربزرگ وفهمیده شد ک بتونی براش توضیح بدی دیگه بستونک وجود نداره ونباید بخوره وقتشه ک ازپستونگ بگیریش !
والان دارم روی ترکت ازپوشک برنامه ریزی میکنم اخه خودت دیگه زیاد مایل به بستنش نیستی وموقع تعویض باالتماس میگی نه مانی نه نبند...
موضوع دوم ومهم دیگه اینکه بالاخره گل دخترم گوشواره هاشو گوشش کردم
منوبابایی19آذر شماروبردیم بیمارستان طالقانی پیش دکتری ک گوشتوعمل کرده بود تابتونیم گوشتوسوراخ کنیم....همین قدبگم خیلی سخت بودو خیلی گریه کردی ومنم کلی ضعف کردم ازگریه...وبعدازده روزم بایه مصیبتی تونستیم گوشواره هاتوگوشت کنیم ینی دقیقا اولین شب ربیع الاول....بااین که هرسه تامون خیلی اذیت شدیم مخصوصاخودت اما بعدش منوبابایی قده یه دنیا ذوق مرگ شدیم...چون واقعا برامون لذت بخش بود...مشکل گوشت ازنوزادیت تاحالابه هرشکلی که بود حل شد تواین مدت ماخیلی اذیت شدیم
.
.
. به زودی باکلی عکس جدید برمیگردم