آخرین پست نود و دویی
عزیزم سلام....
ازامروزشمارش معکوس عید شروع شده...ینی فقط ده روز دیگه مونده....ده روز دیگه به آخرسالی که هم بهترین ها بود هم بدترین ها......بهترینی که توباشی اومدی توجونم ...تودلم وتوخونمون.....قدمت واسمون همش خیر بود گلم....
اما...
بدترینی که این روزابدجوری دلتنگشم....کسی که لابه لای تموم روزام دنبالشم...ترس ازاومدن یه سال جدیدونبودنش....کارم شده گریه مامانی....اونم وقتایی که توخوابی...وقتی گریم میگیره...اگه بیدارباشی توچشام نگا میکنی ومیزنی زیرگریه...منم که نمیتونم بغضموقورت بدم....میدونم جاییه که همه بایدبرن....سفری که هیچ کس ازش جا نمی مونه....گله نمیکنم...اما دلتنگی که میتونم...
گاهی یادم میره ومیخوام گوشی روبردارم وبهش زنگ بزنم تابازم صداشوبشنوم اما توهمون لحظه یهویادم میاد که دیگه ...
سال وجدید ونبودنش...عیدسیاه...عیدکه نه روزای سیاه
هیچ وقت فک نمیکردم بعده سال تحویل جای بوسیدن صورت نحیف وگرم واستخونیش مجبورشم قبرسردشوببوسم...وقتی اینجام ونمیتونم هرپنجشنبه برم پیشش...باورنمیکنی دخترم...شب خواب مببینم که رفتم سرخاک....
من ته تقاریه آقاجانم...این روزا دیوونشم
ازتحویل سال واهمه دارم....جای خالیش توخونه چه جوری میشه که پرشه
دخترکم...بعدها میفهمی چی میگم....روزی که منم نیستم وتو....
..
آخرسال که میشه نمیدونم چرا یه گیجی خاصی می افته به جونم....ترس ازگذر عمر...یا عمرتلف شده ای که گذشت...برنامه های سال جدید...نمیدونم....
فقط یه دعا
سلامتیه همه وتوکوچولوی دوس داشتنیه ما
بعدهم
یه سال پرازخیروبرکت وخوبی
پرازشادی
دخترم این آخرین پست نود و دوییه...آخه طبق روال هر سال وکار بابایی ما باید یه نیمه رو واسه عیدانتخاب کنیم ومنوبابایی به اتفاق وبه خاطر مجلس فاتحه خوانیه آقاجان تصمیم گرفتیم که نیمه اول ازاینجا بریم ونیمه دوم خونه باشیم
پس...
ازهمین حالا عید همه تون مبارک...تنتون سالم دلاتون شاد
دوستای گلم...محیاجون...هیمای ملوسم.... رادمان قشنگم...مهرنگارمهربون...لاوین توپولو....ترمه جون وپارسای جون...محمدکیان عزیزم...شایان جون وماهان جون وآنا جون ویسنای گلم...مهدی کوچولو....هلیای نازم وآرش خوشگلم....ترنم وعسل بانوجونم
ازهمین حالاعیدتون مبارک