یکی شبیه خودم
سلام دخترقشنگم...
سفیدبرفیه من الان که دارم برات مینویسم تو یه دختر18 ماهه ی کوچولویی که روی تخت خابیده...چه زود گذشت روزهای باتوبودن...گاهی بی اندازه دلم برای روزای اولت تنگ میشه...برای فک بی دندونت...برای تلاش های مستمرت ک بتونی 4دست وپابری...دلم برای تاتی تاتی هات تنگ میشه برای دورزدن توی اتاق توی روروعک...گاهی دلم تنگ میشه برای انگشت خوردنت برای قنداق کردنت...
دنیای کودکی توهرروزقشنگ ترمیشه ومنوبابات فقط تماشاگراین لحظاتیم...باهمه ی شباهتی ک ب بابات داری اما این روزافوق العاده منویادکودکی های خودم میندازی
موهای هپلی وپف کرده ت ...شیطونی های بی حدمرزت....واین که نمیتونی حتی یه دقیقه یه جابشینی...وقتی منوبابات میشینیم والبوم عکسای منومی بینیم بابایی هم بامن هم نظرمیشه ک کارای تووخودت هرروز بیشتربه من شبیه میشن...
خلاصه فک میکنم دارم ب آرزویی دیرینه م میرسم...
این مدت روز به روز پیشرفت میکنی...درحال حاضر16 تادندون داری ودیگه همه چی میتونی بخوری...وقتی باهات حرف میزنم خوب گوش میدی وسعی مینی همون کاروبکنی...عاشق همکاری تو کارای خونه ایی وازاینکه من یه کاری روبهت محول میکنم احساس مسولیت واستقلال میکنی وکاملا ازخودت راضی هستی ...بعد ازانجام اون کار هم یه نفس عمیق ویه لبخند تحویل مامیدی
فوق العاده شیرین وخوش صحبت شدی دخترم..گاهی دلم میخادزود بزرگ بشی وگاهی ازاین آرزوی خودم به شدت پشیمون میشم...چون میترسم این لحظه های نابت رودیگه نبینم...
کاش همیشه خاله ریزه ی من باقی بمونی!
دخترقشنگم دارم سعی میکنم زندگی بهت خوش بگذره باهمه ی سختی هایی که مامجبوریم اینجا تحملشون کنیم...والبته بابایی هم خیلی تواین کاربامن همکاری میکنه...
امیدوارم بتونیم ازپس این کار بربیایم
ممنون که دخترقشنگم شدی...دوست دارم عروسک فسقلی