عروسک کوشولوی ماعروسک کوشولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

سنا پاپلی

من یک زنم

این چن روزه خیلی حالم گرفته اصلامال خودم نیستم...انگارهمه ی آدمای دنیااومدن وتودلم دارن باهم بگومگو میکنن...حسی که اذیت کردنای سنا به اون قوت میبخشه....احساس میکنم واقعا تنها م...انگارهمه ی کارای دنیا رودوش منه....همه ی تصمیما رومن باید بگیرم...خستم...خیلی خسته...میخام واسه چن ساعتم شده فراموش کنم تموممشغله های دلمو...اما.... این منم که همیشه درجنگم...واسه اینکه من یک زنم       روزی میرسه که توهم این حس الان منودرک میکنی..دخترشیطون ودوس داشتنیه من! ...
5 خرداد 1393

میلاددوباره ی تنم

  تنها چیزی که لذت شکوه بارش را کامل می کند نگاه اردیبهشتـیـــــه توست که بی هوا از چشمان آفتابی ات به دیدگان مشتاق من می نشیند....     عروسک طلاییه من تولدت مبارک...   ماتازه ازمرخصی برگشتیم خونه به زودی عکسای تولد دخترمومیذارم.....مامانای دوس داشتی ممنون بابت تبریکاتون مرور روزهای باتوبودن روزاولی که گرمای تنت روحس کردم روزایی که منم باتوبزرگ شدم ...وحالاتولدیک سالگی چراغ خونمون خلاصه نذاشتی یه عکس خوب ازت بندازم اونم بااین لباسی که خودم برات دوختم   هدیه ی منوبابایی...باقی هدیه هام مبالغی ب...
2 خرداد 1393

چن روزتا یک سالگی

زیبای اردیبهشتی ام... لطافتت آنقدرجاودانه است...که وقتی پلک برهم میگذاری ؛                اردیبهشت هم دوباره درخواب تو جوانه میزند                                    وبهشت... خواب چشمان تورامی بیند     ...
17 ارديبهشت 1393

تمام من برای تو

به توکه نگاه میکنم...                تمام منیتم زیرسوال میرم                به یک باره تمام من ، تو میشود وتو... تمام زندگی ام   ...چقدلذت بخشه یه آدم کوچولوی نازتوخونه داشته باشی وزندگیت روشعاع کودکانه هاش باشه اینجایه سفرکوچیکه تویکی ازروستاهای حومه ی آشخانه...اخرهفته  یه مسافرت کوچولوتوی باغ زردآلو وآلبالووگوجه سبز   خداجون شکر...  ...
13 ارديبهشت 1393

تا تی تا تی

این روزاکه تو10ماهواندی داری وتاچن روزه دیگه واردیازده ماهگی میشی داری تا تی کردن رویادمیگیری....بهتره بگم بالاخره جراتشوپیداکردی وکم وبیش راه میری...یه جورایی شبیه باباپنجعلی ..که توالان نمیدونی اون کیه....باشه بعداواست میگم! اولین قدمهای کوچولوت مبارک امیدوارم قدمهات همیشه واسه بهترین هابرداشته شه...دوست دارم...دختری ام دخترم عاشق بازی با جاروبرقی هستی وهروقت من جاروبکشم توام اونومث گاری میگیری وباهام راه میای هیچ رقمه هم کوتاه نمیای وبه این بیچاره رحم نمیکنی  مامی نوشت:احتمالافردامیریم مرخصی...هـــــــــــــــــــــــــورا پیش به سوی کردکوی ...
26 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سنا پاپلی می باشد